آه از آن چشم ها...

ساخت وبلاگ

نگاه میکنم به سفید. و از جایی به بعد که چشم هایم را حتی از دست میدهم. همچنان تصویر تو را میبینم. تو در تمام سلول های خاکستری مغز من هستی. زیر سخت ترین شکنجه ها نیز بوده ای. 

شکنجه گر پرسید:

- چیزی از تو نمانده که بگیرم، نمیخواهی حرف بزنی؟

گفتم

- همه چیز دارم هنوز 

وآن همه چیز تو بودی.

آدم ها میخواستند تو را از من بگیرند. تو میخواهی خودت را از من بگیری. همه میخواهند تو را از من بگیرند.

من، اندوهِ بی انتهایی هستم. تنهای تنها.

نمیدانی امید کسی بودن یعنی چه. نمیدانی زیر سخت ترین شکنجه ها تو را داشتن یعنی چه. نمیدانی شکنجه گر را شکنجه کردن یعنی چه.

+ تاريخ دوشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۱ساعت 0:8 نويسندهعلی |

وقتی که آسمان آبی ترین رنگ را داشت...
ما را در سایت وقتی که آسمان آبی ترین رنگ را داشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : theproudd بازدید : 117 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 13:01