وقتی که آسمان آبی ترین رنگ را داشت

متن مرتبط با «چشم» در سایت وقتی که آسمان آبی ترین رنگ را داشت نوشته شده است

آه از آن چشم ها...

  • نگاه میکنم به سفید. و از جایی به بعد که چشم هایم را حتی از دست میدهم. همچنان تصویر تو را میبینم. تو در تمام سلول های خاکستری مغز من هستی. زیر سخت ترین شکنجه ها نیز بوده ای. شکنجه گر پرسید:- چیزی از تو نمانده که بگیرم، نمیخواهی حرف بزنی؟گفتم- همه چیز دارم هنوز وآن همه چیز تو بودی.آدم ها میخواستند تو را از من بگیرند. تو میخواهی خودت را از من بگیری. همه میخواهند تو را از من بگیرند.من، اندوهِ بی انتهایی هستم. تنهای تنها.نمیدانی امید کسی بودن یعنی چه. نمیدانی زیر سخت ترین شکنجه ها تو را داشتن یعنی چه. نمیدانی شکنجه گر را شکنجه کردن یعنی چه. + تاريخ دوشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۱ساعت 0:8 نويسنده علی | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چشم هایش..

  •     چشم هایش را ندیده ام امابا آنها زیاد صحبت کرده امدرباره همه چیزمثلن حال و احوال پرسی هایمانو چقدر دلم برایت تنگ شده را حتیبا چشم هایش در میان گذاشته ام... ! چشم هایش با من حرف میزنند..بارها  نشسته, ...ادامه مطلب

  • و چشم های تو آن اتفاق های عجیب...

  •   من به تمام شعر ها بدبینم.. آه ای کائنات خنیاگر ! من ، مقدمه ای شده ام برای تعریف از درد ...به سلوک رسیده ام . نمی بینید ؟!به درجه ای  از سلوک که گرایشش به هیچ بودن می گراید. سلوک خالص مرا دریابید..!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها